بررسی دیدگاه اسلام در رابطه با ازدواج


 

نویسنده : علی عابدی
منبع : اختصاصی راسخون




 

چکیده
 

خانواده به عنوان کوچکترین واحد اجتماعی در تکوّن جامعه ی بشری اهمیت فوق العاده ای دارد و هیچ مکتبی نمیتواند بدان توجه نداشته باشد.
برخی مکاتب مثل مسیحیت تشکیل خانواده را از باب ضرورتِ تداوم نسل بشر پذیرفته اند و برخی دیگر آن را پایه و اساس تشکیل جامعه میدانند. اسلام نیز به عنوان یک مکتب فراگیر بشری و مکتبی که مدعی است تنها راه متکامل برای رسیدن به زندگی بهتر ، پذیرفتن و التزام پیدا کردن به آن است ، نمی تواند نسبت به تشکیل خانواده بی تفاوت باشد و موضعی را اعلام نکند. ما در این نوشتار سعی کرده ایم که به اختصار نظر اسلام را از منظر یکی از آیات قرآن کریم بررسی کنیم و با مقایسه ی با دیدگاه های مکاتب مختلف وجه رجحان و بالندگی دیدگاه اسلام را تبیین کنیم.
دراسلام سه شاخصه ی مهم برای اصل تشکیل خانواده مطرح شده است :
الف) ازدواج و تشکیل خانواده از نشانه های وجود خداوند عنوان شده است.
ب) هدف از تشکیل خانواده فقط ارضای غریزه ی جنسی و یا احیاناً تداوم نسل بشر نیست بلکه ازدواج بستری را مهیا می کند تا در آن مردان و زنان به آرامش روحی برسند.
ج) آنچه که عامل استحکام کانون خانواده است قوانین مدنی نیست بلکه مهر و محبتی است که خداوند متعال در پس ازدواج بین زوجَین قرار میدهد. در این نوشتار سعی شده است که با استناد به آیه ی "21 سوره روم" این سه شاخص مهم مورد بررسی قرار گیرد.
کلید واژه ها :آرامش روحی ، ازدواج ، جایگاه زن ، برهان نیاز

مقدمه :
 

اسلام به عنوان یک مکتب انسان ساز و مدعیِ تأمین سعادت بشر برای نظام خانواده قوانین و برنامه هایی را ارائه کرده است تا در پرتو آنها اولین و کوچک ترین نهاد اجتماعی شکل صحیحی به خود بگیرد و انسانها بتوانند در زندگی فردی و اجتماعی خود گامهای استواری در جهت سعادت خویش بردارند . در قرآن کریم آیات فراوانی مستقیم و غیر مسقیم به تبین نظام خانواده از منظر اسلام رو کرده است ، از جمله : " الرِجالُ قَوامونَ علی النِساء " و " هُنَ لِباسُ لَکُم و اَنتُم لِباسُ لَهُنَ " و آیاتی که در باب ازدواج وارد شده است.ازجمله مهمترین این آیات ، آیه ی " 21 سوره ی روم " می باشد که در مقام تبین جایگاه ازدواج در اسلام و تشریح هدف از آن می باشد. " ومِن آیا ته اَن خَلَقَ لَکُم مِّن اَنفُسِکُم ازواجاً لِّتَسکُنوا اِلَیها و جَعَلَ بَینَکُم مَّودَّه و رَحمَهً إنَّ فی ذلِکَ لَآیاتٍ لِّقومٍ یَتَفَکَّرون."دقت در این آیه اُفقهای جدیدی را فراروی انسان باز میکند و او را با بینشهای جدیدی آشنا می کند.قبل از ورود به بحث لازم است برخی از مفردات آیه که در روند بحث تأثیر فراوان دارد بررسی شود و سپس وارد مفهوم و مدلول آیه شويم.

بررسی مفردات آیه :
 

این واژه از ریشه " ایی" است و معنی اصلی آن علامت و نشانه است(1)هر چند با معانی دیگر از جمله عبرت ، دلیل و معجزه قابل جمع است.(2) در اینجا این نکته قابل ذکر است که به آیات قرآن ، از آن جهت آیه گفته میشود که نشانه های خداوند هستند و بشر از آوردن نظیر آن عاجز است.(3)
در این فراز از قرآن ، مراد از آیه همان معنای اصلی یعنی " نشانه و علامت " می باشد.

نفس :
 

به معنی ذات و روح است(4)یعنی این ریشه گاهی به معنای " خود " شیء می آید مانند جاءَ زَیدُ نَفسُهُ و گاهی به معنای جان و روح است مانند " وَ مِنَ النَّاسِ مَن یَشرِی نَفسَهُ ابتِغاءَ مَرضاتِ اللهِ وَ اللهُ رَؤُفُ بِالعِباد "(5)

زوج :
 

این واژه به معنای جفت ، صنف و به هر دو قرین از مذکر و مونث در حیوانات و غیر حیوانات می آید(6)بنابراین زن و شوهر چون در تشکیل زندگی مشترک در کنار همدیگر قرار می گیرند ، هر کدام نسبت به دیگری " زوج " می باشد. از این بیان روشن می شود که این واژه اختصاصی به جنس مونث ندارد و در جنس مذکر هم استعمال می شود. بنابراین واژه ی " ازدواج " در این آیه به معنای " همسران " اعم از زن یا مرد می باشد نه به معنای " زنان " .

سکن :
 

در کتب لغت سکن را ، ساکن شدن شیئ بعد از حرکت ترجمه کرده اند.(7)قابل توجه است که سکن به معنای آرامش باطن و انس نیز آمده است.(8)

موّدت :
 

این واژه از ریشه " ودد " گرفته شده است ، آنچه که از بررسی کتب لغت بدست می آید این است که موّدت و محبت در اصل یک معنا هستند گر چه به لحاظ منشاء ایجاد با هم متفاوتند چرا که محبت آن گرایش خاص قلبی است که منشا آن طبع انسانی و نیز حکمت و عقل با هم باشد ولی موّدت آن گرایش خاص قلبی که منشاء آن میتواند فقط طبع انسانی باشد(9) در اکثر کتب لغت در بیان معانی " موّدت " از واژه ی محبت استفاده نمودند بدون اینکه متعرض فرقی که بیان کردیم شده باشند.جناب علامه راغب در کتاب خود فرق دیگری بین محبت و موّدت بیان میکند که جناب علامه طباطبایی نیز در تفسیر شریف المیزان به آن اشاره دارند و آن این است که موّدت ، محبتی است که مسئولیت زا است و در مقام عمل ظاهر می شود.(10)

رحمت (11)
 

رحمت مهربانی و رقّتی است که مقتضی احسان است نسبت به شخص مرحوم.گاهی فقط در مهربانی و گاهی فقط در احسان به کار می رود مثل " رَحِمَ الله فُلاناً " و چون خدا با رحم وصف شود مراد از آن فقط احسان است نه رقّت قلب. لذاست که روایت شده : رحمت از خدا نعمت دادن و تفضّل است و از آدمیان رقّت قلب و عاطفه است.علامه طباطبایی ذیل تفسیر بسم الله می نوسید(12) رحمت انفعال و تأثر خاصی است که در وقت دیدن محتاج عارض قلب میشود و شخص را به رفع احتیاج و نقیصه ی طرف وادار میکند این معنا به حسب تحلیل ، به عطاء و فیض بر میگردد و به همین معنا خداوند سبحان با رحمت توصیف میشود ، یعنی رحمت در خدا به معنای عطاء و احسان است نه تأثیر و انفعال قلب. زیرا در ذات باری تعالی انفعال نیست.بعد از اتمام مفردات آیه ، حال به بررسی اسنادهایی که در این آیه آمده می پردازیم و نظرات مختلف را مورد نقد و بررسی قرار می دهیم.

بررسی مفاد و دلالت آیه
 

" و من آیاته ... "
 

همانطور که بیان شد آیات در این عبارت به معنای نشانه ها می باشد. یعنی خداوند می فرماید : مسئله ی ازدواج و گرایش به جنس مخالف از جمله نشانه های خداوند است. سوالی که اینجا مطرح می شود این است که مسئله ی ازدواج نشانه ی چیست ؟ یعنی از منظر اسلام ، ازدواج انسان را به چه چیزی راهنمائی می کند و پرده از چه واقعیتی بر می دارد ؟مفسران در ذیل این آیه جوابهای متعددی را برای آن پرسش بیان کرده اند. برخی بر این باورند که ازدواج و میل به آن ، نشانه ی قدرت باهره ی خداوند است.(13) برخی دیگر معتقدند که ازدواج نشانه ی توحید و قدرت خداست.(14) برخی می گویند که آن راهی برای معرفت به خداوند است از جمله معرفت به توحید خداوند(15) و بالاخره گروهی دیگر به این نظر متمایل شده اند که ازدواج نشانه ی رحمت خداوند به بندگانش می باشد.(16) علامه طباطبائی نیز معتقد است که ازدواج نشانه ی وحدانیت و یگانگی خداوند در زمینه ی الوهیت و ربوبیت است. ایشان می فرمایند : در این فصل " آیات 20 به بعد سوره روم "بخشی از آیاتی که بر وحدانیت خدای تعالی در ربوبیت و الوهیت دلات میکند ، ذکر می شود و در آن به استخراج و آمیختگی خلقت با تدبیر ، نیز اشاره شده تا بدین وسیله روشن گردد ربوبیت چنین نیست که وثنی ها پنداشته اند که خلقت تنها از خدا است ولی تدبیر و عبادت از آن بت ها است.(17)همان طور که مشاهده می کنید هر کدام از این بزرگان ، برای پاسخ دادن به آن سوال ، برای آیه محذوفی را در نظر گرفته اند و می گویند تقدیر آیه چنین است : " و من آیات قدرته " ، یا " و من آیات وحدانیته و قدرته " ، یا " و من آیات معرفته " ، یا " و من آیات رحمته علی عباده " و یا " و من آیات وحدانیته فی الالوهیت و الربوبیت ".این در حالي است که ظاهر و سیاق آیات نشان می دهد که ضمیر در " آیاته " باید به " الله " بر گردد نه به مضاف محذوف برای " الله " بنابراین ترجمه آیه اینچنین می شود : " و از نشانه های خدا این است که از جنس شما زوج هایی آفرید تا در کنار آنها آرامش پیدا کنید".با این بیان ، آیه در صدد ارائه ی برهان ، جهت اثبات وجود خدا هم هست نه فقط تبین خصوصیاتی مثل توحید یا رحمت یا ربوبیت خداوند. البته این خصوصیات صحیح است لکن این آیه اصالتاً به آنها نپرداخته است بلکه بالتبع و با عنایت به ادله ی دیگر از جمله ارشاد عقل ، حاوی آنها می باشد. بنابراین به نظر می رسد انحصار مدلول آیه در اثبات برخی از ویژگیهای خدا صحیح نیست و آن بزرگان در تبین مراد این آیه بین مدلول لازم " خصوصیات خداوند " و مدلول ملزوم " وجود خداوند " خلط کرده اند.

توضیح اینکه :
 

درجای خود ثابت شده است که عالم دارای یک خالق و مدبری است و انسان فطرتاً این مساله را درک می کند. اما چون فطرت انسان در طول زندگی دنیوی دچار حجاب می شود و قدرت کافی برای درک خداوند از طریق علم حضوری برای او وجود ندارد لذا نیازمند به اثبات وجود خداوند از طریق برهان های عقلی می باشد. از جمله این براهین ؛ برهان نظم ، برهان علّیت و ... می باشد.پس از اثبات وجود خداوند نوبت به تبین ویژگی های آن خدا می رسد. ویژگیهائی چون بساطت ، وحدانیت در ذات و صفات و افعال ، دارای کمالات مطلق بودن و خصوصیاتی از این قبیل که در فلسفه و کلام ادله ی فراوانی برای اثبات آنها اقامه کرده اند. بنابراین اثبات وجود خداوند مطلبي است و تبین ویژگیهای این خدا مطلبی دیگر و هر یک از این دو ، دلیل مخصوص به خود را می طلبد. مخفی نماند که برخی از این ادله ، این ظرفیت را دارد که تا هر دو مطلب را اثبات کند. هم وجود خدا را و هم خصوصیاتی از خدا را مثل برهان نظم که هم وجود ناظم را می رساند و هم حکمت و قدرت او را.حال سوالی که مطرح است این است که این آیه در صدد اثبات وجود خداست یا وجود خدا را مفروض گرفته و در پی اثبات وحدانیت خدا و ... می باشد. چنانچه ملاحظه کردید اگر بخواهیم آیه را فقط در مقام اثبات ویژگیهای خداوند بدانیم باید قائل به محذوف در آیه شویم و این در حالی است که اولاً در نظر گرفتن محذوف در آیه خلاف اصل است و دلیلی بر ارتکاب این خلاف اصل نداریم بلکه بر عکس ظاهر آیه نشان از عدم محذوف دارد و ثانیاً آیه بدون در نظر گرفتن محذوف دارای کار کردی بس مهم است و آن اثبات وجود خداوند از طریق برهانی که از زیر مجموعه ها یا از مصادیق برهان نظم است ، می باشد.بنابراین آیه اصالتاً در پی اثبات وجود خدا از رهگذر توجه دادن انسانها به " نیازها و جوابهای متناسب با آن نیازها " است و بالتبع حکمت و قدرت او را به انسان ها می نمایاند. از جمله ی آنها توجه دادن به نیاز انسان به جنس مخالف از یک طرف و جعل و خلق راهکاری مناسب برای ارضای این نیاز از طرف دیگر می باشد. یعنی خداوند در این آیه می فرماید : ای انسانها ببینید که در این عالم ، نیازهای وجود دارد و به فراخور آن نیازها پاسخ های مناسب و متکامل وجود دارد ، از جمله آن نیازها ، نیاز جنسی و راه ارضای آن می باشد. این رابطه ی دو سویه بین اجزاء عالم نشان از وجود خدا اصالتاً و بالتبع نشان از حکمت و قدرت او دارد. و چون آیه از رهگذر این برهان در صدد بیان هر دو مطلب بوده ،آیات را مستقیما به خدا اضافه کرده است و فرموده " آیاته " تا انحصاری در مدلول آیه پیش نیاید.بنابراین یکی از ادله ی وجود خدا ، وجود کنشها و واکنش های متناسب بین اجزاء این عالم است.به عبارت دیگر وجود نیازها در این عالم و وجود پاسخ های مناسب برای آن نیازها ، نشان از آن دارد که این جهان از روی تصادف و بدون اراده ای والا و قدرتی حکیم ایجاد نشده است. ما اسم این دلیل را " برهان نیاز " می گذاریم.

" خلق لکم "
 

در اینکه خطاب " کم " به چه کسانی است اختلاف نظر وجود دارد مشهور از مفسران بر این باورند که خطاب در این آیه با عموم بشریت اعم از زن و مرد است. یعنی روی سخن با همه ی انسانهاست چه زن باشند و چه مرد. ولی از باب غلبه و بجهت اینکه در زبان عربی وقتی خطاب با همه باشد از اسلوب مذکر استفاده می کنند ، مجازاً از ضمیر مذکر " کم " استفاده شده است. بنابراین این قسمت از آیه چنین می شود : " برای شما انسانها خلق شد " ولی در میان مفسران بزرگ ، جناب فخر رازی بر این باور است که در آیه هیچ مجازی صورت نگرفته و خطاب فقط متوجه مردان می باشد بنابراین ترجمه آیه چنین می شود : " برای شما مردان خلق شد " وی می گوید : " خلق لکم " دلیل بر این است که خلقت زنان مثل دیگر منافع مانند جنبندگان و گیاهان است همانطور که خداوند می فرماید : " خَلَقَ لَکُم ما فِی الأرضِ {البقرۀ:29} " بنابراین زنان برای مکلف شدن و عبادت کردن خلق نشده اند. پس ما می گوئیم خلق شدن زنان ، نعمتی از نعمتهای خداوند می باشد برای ما مردان و اگر در ادیان الهی می بینیم که زنان هم به تکالیف شرعی مکلف شده اند ، این از منتهای خداوند بر ما مردان است نه اینکه واقعا خود آنها اصالتاً مکلف شده اند.(18)مضمون سخن او این است که خداوند بخاطر عنایت ویژه ای که به مردان دارد موجوداتی را برای آسایش و راحتی آنها خلق کرده تا مثل سایر موجودات در خدمت آنها باشند. لکن برای اینکه نعمت و منّت را بر مردان تمام کند آن موجودات را به شکل انسان خلق کرده و آنها را به برخی از تکالیف بشری ملزم ساخته است.

نقد نظر فخر رازی :
 

عقیده ی این مفسّر از چند جهت قابل بررسی است :
1 . همان طور که در مفردات آیه گذشت کلمه " زوج " که در آیه آمده به هر دو طرف از مذکر و مونث گفته میشود ، یعنی این چنین نیست که کلمه زوج فقط به مونث دلالت داشته باشد . وقتی این واژه گفته می شود هر دو جنس را شامل میشود و از طرفی هم در آیه قرینه ای وجود ندارد که کلمه زوج در این آیه انحصار به جنس مونث داشته باشد تا بتوان گفت : "خلق شد برای شما جنس مذکر زوج هایی مونث "
2 . طبق نظر فخر رازی ، نساء ابتداء مکلف به تکلیف بشری نیستند در صورتی که این حرف خلا ف نص صریح قرآن است چون قرآن تکلیف را هم برای مردان و هم برای زنان لازم دانست که نمونه های آن در برابری زن و مرد در کیفرها و نکوهش ها(19)در پاداش و ثواب(20) و حتی در ملاک نزدیکی آنها به خداوند دیده می شود و هیچ تفاوتی بین زن یا مرد بودن آنها گذاشته نشده است(21)
3 . ضمیر " کم " گرچه برای جمع مذکر وضع شده لکن با توجه به دو مطلب فوق در این آیه مجازاً و از باب غلبه ، در جنس مذکر و مونث استعمال شده و انحصار در جنس مذکر ندارد. این اسلوب بیانی در ادبیات عرب و طبیعتاً در قرآن کریم به وفور یافت می شود مثلاً در آیه 183 بقره علی رغم اینکه واژه های " الذین " و " آمنوا " و " علیکم " در اصل برای جمع مذکر است لکن هیچ کس حتی خود فخر رازی هم شک نکرده است که مخاطبان این آیه هم زنان هستند و هم مردان و هر دو گروه مکلف به روزه هستند(22)
4 . کلام فخر رازی مخالف عدالت خداوند متعال و سیره پیامبر گرامی اسلام حضرت محمد (ص) است. مخالف عدالت خداوند است به خاطر اینکه خداوند متعال در ادامه آیه می فرماید : " من انفسکم ازواجاً " و اگر قول ایشان را بپذیریم این سوال مطرح می شود ، چه ترجیحی بوده که خداوند افراد مذکر را بر افراد مونث که از جنس هم هستند برتری داده.مخالف سیره ی پیامبر عظیم الشان اسلام است چون وقتی ما به سیره پیامبر رجوع می کنیم میبینیم که پیامبر (ص) چه عملکردی نسبت به زنان داشته اند و حتی با خرافات دوران جاهلیت در مورد دختران و زنان مبارزه کرده اند و هیچ زمانی از زن استفاده ابزاری ننموده اند. با این چهار نقدی که در مورد کلام امام فخر رازی شد فهمیده می شود که هر دو جنس مذکر و مونث برای همدیگر آفریده شده اند تا به همدیگر نفع برسانند.

" من انفسکم ازواجا "
 

مراد از این عبارت بسیار واضح است و آن این است که ما از جنس شما و هم شکل شما زوجی را برای شما آفریدیم .هدف اصلی ما از مطرح کردن این بحث ، جواب دادن به کسانی است که جنس مذکر را برتر از جنس مونث می دانند اما قبل از وارد شدن به بحث اصلی ، مطرح کردن این مساله که چرا خداوند از جنس انسان زوجی را برایش آفریده خالی از لطف نیست.به طور فطری و تجربی انسان در می یابد که فرد با هم جنس خود میتواند رابطه ی عمیق و الفت ماندگار برقرار کند. در تفسیر کاشف آمده که هر نوعی به نوع خود الفت بیشتری دارد. اگر زن از غیر جنس مرد می بود و بالعکس تفاهم و مشارکت بسیار سخت می شد.(23)

خلقت زن
 

در برخی از تفاسیر که از جمله آنها منهج الصادقین و کشاف است مشاهده میشود که مفسر محترم منظو از (نفس) را خلق کردن حوا (ع) از دنده آدم (ع) یعنی عبارت " من انفسکم " را به این معنا گرفته اند که زن بخشی از بدن مرد آفریده شده است. درتورات کنونی آفرینش همسر نخستین انسان ؛ یعنی حوّا از دنده چپ آدم عنوان شده و دسته ای از روایات اسلامی که در بعضی منابع قرآن پژوهی آمده با مضمون یاد شده همخوانی دارند ، تفاسیری چون روح المعانی ، تفسیر طبری و ... از تفاسیر اهل سنت به نقل این گونه روایت ها مبادرت ورزیده اند. اما دسته ی دیگری از روایات با روایات نخست ناسازگارند و بعضی از قرآن پژوهان نیز با روایتهای دسته دوم همگام گردیده و روایتهای نخستین را اسرائیلی می نامند.به اجمال می توان گفت : قرآن کریم در موارد چندی و با بیانهای همسان و همانند این مطلب را یادآور شد که از همه ی این موارد چنین استفاده می شود که خداوند نخستین بار آدم را آفرید و در مرتبه دوم از وجود آدم ، همسر او را خلق کرد.از شیوه بیان همسان قرآن در همه ی موارد ، دو نکته به روشنی استفاده می شود :
1 . خلقت آدم پیش از آفرینش حوّا بوده است.
2 . وجود آدم ، ماده و مایه ی اصلی آفرینش حوّا بوده است.
اینک از میان مجموعه ی آیات به نقل چند آیه بسنده می کنیم.
" یا ایّها الناس اتّقوا ربّکم الذی خلقکم من نفس واحده و خلق منها زوجها "(24) ای مردم از پرودگارتان بترسید ؛ آن خدایی که شما را از یک نفس آفرید و همسر او را نیز از آن نفس آفرید." خلقکم من نفس واحده ثمّ جعل منها زوجها "(25) او شما را از یک نفس آفرید ، آنگاه جفت او را از آن نفس قرار داد. در این آیه کریمه ، جمله ی " ثم جعل منها زوجها " با واژه ی " ثم " به جمله ی پیش عطف شده و به گفته نحویان " ثم " دلالت برتأخّر " معطوف " دارد.علامه طباطبایی ذیل آیه اول سوره نساء(26) می نویسد :" مراد از نفس انسان چیزی است که انسان به واسطه ی آن انسان نامیده می شود و از ظاهر عبارت چنین استفاده می شود که مقصود از " نفس واحده " ، آدم و از " زوجها " زن او می باشد و این دو ، پدر و مادر نسل انسان کنونی هستند که ما از آنها هستیم. "برخی از " وخلق منها زوجها " چنین فهمیده اند که : همسر آدم از بدن آدم آفریده شده است همان گونه که یهود معتقدند که همسر آدم از یکی از دنده های آدم آفریده شده است ؛ ولی بسیاری نیز " منها " را به معنای از وجود و طینت او تفسیر کرده اند.(27)اگر به ترجمه ی کلمه ( نفس ) دقت کنیم ، هیچگاه تفسیر برخواسته از تورات را نمی توان پذیرفت زیرا ترجمه ی ( نفس ) همان طوری که در بخش مفردات آیه گذشت ، ذات و روح است و اگر کسی بخواهد غیر از این را اراده کند که تن یا بدن باشد باید قرینه ای بیاورد. مرحوم محمد جواد مغنیه معتقد است این گونه تفسیر کردن منحصراً دلالت دارد که نزد مفسر جنس مذکر بر مونث غلبه دارد.(28)

" لتسکنوا الیها "
 

از بیان قبل مشخص شد که ضمیر (کم) در آیه مختص به جنس مذکر نیست و شامل جنس مونث نیز می شود به تبع این حرف فاعل تسکنوا هم شامل مذکر و هم شامل مونث است .در مفردات آیه بیان شد که (سکن) به معنی آرام گرفتن بعد از حرکت است و اینکه یکی از مصادیق آن آرامش باطن و انس می باشد. حال با این تفسیر می توان این نتیجه را گرفت که ازدواج بستری است که به وسیله آن می توان اضطرابهای درونی و بیرونی خود را از بین برد و به آرامش دست پیدا کرد. این آرامش زاییده ی آن رفع نقصی است که انسان قبل از ازدواج در خود احساس می کند و در تکاپو و جنبش است تا این نقص را به طریقی زائل کند همان طور که علامه طباطبایی فرمودند : هر یک از مرد و زن دستگاه تناسلی دارد که با دستگاه تناسلی دیگري کامل می گردد و از مجموع آن دو تولد و تناسل صورت میگیرد پس هر یک از آن دو فی نفسه ناقص و محتاج به طرف دیگر است و از مجموع آن دو ، واحد تام و تمام درست می شود و به خاطر همین نقص و احتیاج است که هر یک به سوی دیگری حرکت میکند و چو بدان رسید آرام می شود ، چون هر ناقصی مشتاق به کمال است و هر محتاجی مایل به زوال حاجت و فقر خویش است و این حالت همان شهوتی است که در هر یک از این دو طرف به ودیعت نهاده شده است.(29)بخاطر این قوه شهوت ، هر کدام از زن ومرد در خود احساس نیاز به دیگری می کند و وقتی زن و مرد به همد یگر رسید ند قوه ی شهوت در هر کدام پاسخ منا سب خود رامی یابد. این از نظر نقص جسما نی و شهوانی. اما از نظر روحی نیز زن و مرد به یکدیگر نیاز دارند ، زیرا قبل از رسیدن به یکدیگر ، هر کدام در زندگی خویش احساس خلأ می کنند و می فهمد که تنهائی قادر به ادامه صحیح زندگی نیست و لذا برای رفع این نیاز اقدام به ارتباط با جنس مخا لف می کند . تجربه نشان داده که غالب مردان و زنان نمی توا نند بدون ازدواج زندگی آرامی داشته باشند و زنان و مردان مجرد معمولاً با بحران های روحی و روانی روبه رو می شوند و به بیان بهتر آسیب پذیری روحی روانی آنها به مراتب بیشتر است. ازدواج این بستر را آماده می کند تا انسان در کنار همسر خویش به آرامش روحی دست پیدا کند و آن خلأ و کاستی که احساس می کرد را سامان دهد.

" موّدت و رحمت "
 

یکی دیگر از عجائب ازدواج ، محبتی است که بین مرد و زن بوجود می آید در حالی که هیچ سابقه ی ارتباطی باهمدیگر نداشته اند ، ولی این محبت به گونه ای شعله ور می شود که هر یک دیگری را بر خود ترجیح می دهد. ازدواج یک نوع پیوند و یگانگی بین دو نفر می باشد و از آنجاکه ادامه این پیوند در میان همسران خصوصاً ، و در میان همه انسانها عموماً ، نیاز به یک جاذبه و کشش قلبی و روحانی دارد خداوند می فرماید که : ما بین همسران دوستی و محبت قرار دادیم.اساساً هر اجتماعی هر چند کوچک ، برای بقای خود احتیاج به ضامن بقاء دارد. برخی این ضامن را جعل قانون می دانند. این حرف گرچه صحیح است و لزوم قانون در اجتماع قابل انکار نیست ولی بهترین ضامن قبل از قانون ، علقه و محبت بین افراد آن جامعه می باشد. این محبت و موّدت است که افراد را دل بسته ی به هم دیگر می کند و آنها به پاس این محبت به راحتی تن به قانون می دهند حتی اگر به ضرر آنها باشد. لذا علامه شهید مطهری معتقد است بهترین جامعه ها ، آن جامعه ای است که با نیروی محبت اداره شود.(30)

دلیل ذکر موّدت و رحمت :
 

در تفسیر نمونه در پی پاسخ به اینکه چرا در آیه ، دو واژه ی " موّدت " و " رحمت " ذکر شده آمده است (31)و اما مساله " موّدت " و " رحمت " در حقیقت " ملاط " و " چسب " مصالح ساختمانی جامعه انسانی است ، چرا که جامعه از فرد فرد انسانها تشکیل شده همچون ساختمان عظیم و پرشکوهی که از آجرها و قطعات سنگها تشکیل می گردد. اگر این افراد پراکنده ، و آن اجزاء مختلف ، با هم ارتباط و پیوند پیدا نکنند " جامعه " یا " ساختمانی " به وجود نخواهد آمد. آن کس که انسان را برای زندگی اجتماعی آفریده این پیوند و ربط ضروری را نیز در جان او ایجاد کرده است.فرق میان " موّدت " و " رحمت " ممکن است از جهات مختلفی باشد :
1 . موّدت انگیزه ارتباط در آغاز کار است ، اما در پایان که یکی از دو همسر ممکن است ضعیف و نا توان گردد و قادر بر خدمتی نباشد (رحمت) جای آن را می گیرد .
2 . موّدت در مورد بزرگ تر ها است که می توانند نسبت به هم خدمت کنند اما کودکان و فرزندان کوچک در سایه (رحمت) پرورش می یابند.
3 . موّدت غالباً جنبه متقابل دارد ، اما (رحمت) یکجانبه و ایثار گرانه است . زیرا برای بقا یک جامعه خدمات متقابل لازم است که سرچشمه آن (موّدت ) است و گاه خدمات بلا عوض که نیاز به ایثار و (رحمت ) دارد .

" إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَومٍ یَتَفَکَّرُونَ "
 

این فراز از آیه دو مطلب را می رساند :
1 . ازدواج و ماهیت آن از روزنه هائی می باشد که انسان اندیشمند می تواند از ره گذر آن به جهانبینی الهی دست یابد و یا آن را به لحاظ معرفتی تکمیل کند.
2 . آیه زیبایی های ازدواج را منحصر می کند در جامعه و گروهی که اهل تفکر هستند.
علامه(32) می نویسد : وقتی قومی درباره اصول تکوینی خویش بیندیشند که آن اصول مرد و زن را وادار کرده به اینکه تشکیل جامعه خانوادگی دهند، و نیز آن دو را به موّدت و رحمت واداشت ، و آن موّدت و رحمت نیز اجتماع مدنی و شهری را پدید آورد ، و چه آثاری بر این اجتماع مترتب شد ، نوع بشری بقاء یافت ، و زندگی دنیای و آخرتی انسان به کمال رسید ، آن وقت متوجه میشوند که چه آیات عجیبی در آنها هست ، و خدای تعالی چه تدابیری در امر این نوع از موجودات به کار برده ، تدابیری که عقل را حیران و دهشت زده می کند.از آنچه که تا کنون بیان شد معلوم می گردد که ازدواج از منظر اسلام اولاً بستری است برای خداشناسی و کسب معرفت دینی و ثانیاً ساز و کاری است که خداوند با آن آرامش و طمأنینه را به کانون بشریت ارزانی داشته است و ثالثاً شالوده و کیان خانواده و عامل تداوم آن مهر و محبتی است که خداوند پس از ازدواج در دل مرد و زن قرار می دهد.در پایان مناسب به نظر می رسد که اجمالا به بررسی دیدگاهای مکاتب مختلف نسبت به ازدواج بپردازیم و در مقام مقایسه ، درخشندگی دیدگاه اسلام بیش از پیش نمایان گردد. ولی نکته ای که باید به آن توجه شود این است که ازدواج در هر مکتب تحت تأثیر نگاه آن مکتب به شخصیت زن است لذا بهتر است بحث را معطوف به نگاه مکاتب به زن کنیم و درخلال آن اشاره به بحث ازدواج و جایگاه آن در آن مکاتب نمائیم.

جایگاه زن در فرهنگ عرب جاهلی(33)
 

در جاهلیت پیش از اسلام در شبه جزیره عربستان ، زن در پایین ترين موقعیت و مرتبه بود ، تنزل مقام زن و قرار گرفتن او در فهرست دارای ها (مایملک ) مرد ، سراسر زندگی زنان را تحت تاثیر قرار داده بود.بزرگترین حقی را که عرب جاهلی از زن گرفته بود حق حیات وزندگی بود. در جاهلیت ولادت دختر را به فال بد می گرفتند و از تولد فرزند دختر رنج می برد ند. به نص قرآن کریم هرگاه از دختر بودن نوزاد خبردار می شدند رنگشان از شدت غضب سیاه می شد.(34)

ازدواج در جاهلیت :
 

وقتی انسان به نگاه عرب جاهلی ، به زن دقت کند ، می تواند حدس بزند كه ازدواج در نزد آنها چه جایگاهی دارد و می فهمد که چگونه ازدواج را که از آیات خداوند است بی ارزش و دنیایی کرده اند.اهانت دیگری که در آن روزگار به مقام و حیثیت زن میشد ، ازدواج هایی بود که با اشکال گوناگون به رسمیت شناخته شده بود . در بین عرب جاهلی در چند همسری هیچ حد و مرزی نبود . گذشته از هر حق طبیعی دیگر ، از نظر نفقه نه تنها مرد عهده دار نفقه ی زنان پرشمار خود نبود که حتی از وجود آنان به شکلهای مختلفی چون وا داشتن به کارگری و در آمد زایی و در مورد کنیزان با مجبور کردن به زنا ، قرض و کرایه دادن به دیگران و ... ثروت و دارایی خود را می افزود .همچنین در جاهلیت ازدواج هایی به اشکال گوناگون رواج یافته بود که از جمله آنها :
1 . نکاح مقت : هرگاه فردی فوت می کرد ، پسر بزرگ وی همسر متوفی را (در صورتی که مادرش نبود) با انداختن پارچه ای بر وی مانند سایر اموال پدر به ارث می برد . اگر این زن زیبا بود با او ازدواج می کرد و اگر تمایلی به وی نداشت یا او را به دیگری تزویج می نمود و مهریه ی او را دریافت می کرد و یا بامانع شدن وی از ازدواج ، او را زندانی می نمود تا پس از مرگ وی وارث اموال او شود .(35)
2 . نکاح جمع : در عصر جاهلیت برخی از اعراب کنیزان را می خریدند و آنها را به زنا با افراد مختلف وادار می کردند و ثروت زیادی بدست می آوردند.(36)
3 . نکاح بدل : هر گاه مردی از زن فرد دیگری خوشش می آمد همسر خو را با همسر آن مرد عوض می کرد.(37)
4 . نکاح خدن (دوست) : در عصر جاهلیت برخی از زنان و مردان با برقرار کردن روابط پنهانی به زنا می پرداختند.
5 . نکاح شغار : یکی از انواع نکاح های عرب جاهلی آن بود که شخصی دختر یا خواهر خویش را به نکاح فرد دیگری در می آورد و به جای گرفتن مهریه با دختر یا خواهر آن فرد ازدواج می کرد.
6 . نکاح ضماء : در دوران جاهلیت بدلیل کمبود زن ، مرسوم شده بود که چند مرد با یک زن ازدواج کند گونه های زشت دیگری از ازدواج نیز در بین آنان رواج داشت که به همین اندازه بسنده می کنیم(38)

زن در قبایل غیر عربی :
 

قبایل غیر عربی نیز در پایمال کردن حقوق زن کمتر از اعراب جاهلی نبودند کشتن ، شکنجه ، اهانت و تضییع حقوق همه جانبه زنان در همه نقاط دنیا که نور وحی در آن نتابیده یا دست خوش تحریف شده بود همانند آنچه در عرب جاهلی بود ، بلکه حتی دردناک تر از آن هم وجود داشته است. از نظر بسیاری از قبایل ، زن حق کمترین دعوی برابری و مقاومت با همسر خویش را نداشته و ندارد و در بعضی از قبیله ها زنان حق غذا خوردن با شوهران بر سر یک سفره نداشته و شایستگی سکونت در یک منزل رانیز ندارد . در بعضی از قبیله ها زن از خوردن گوشت که خوراک لذیذی است ممنوع است. در بعضی از نقاط هندوستان آتش پرست ها پس از مرگ شوهر زندگی را برای زن روا نمي دانستند و با سپری شدن چهل روز از مرگ شوهر به رسم عزاداری زن را می کشتند و یا در آتش می سوزاندند .تا مدتها پیش برای رضایت خاطر (کالی) که یکی از خدایان هندیان است زنان حامله را سر می بریدند آن گاه خون او را به قربان گاه پاشیده و سر او را در نزد معبود خود تقدیم می کردند(39)

زن و جوامع متمدن :
 

محرومیت زن تنها به قبایل وحشی خلاصه نمی شد. بلکه حتی در تمدن های بزرگ نیز مشهود بود. در مصر برای زیاد شدن آب رود نیل ، دختران را به زیورآلات آراسته و در آن غرق می کردند. . در کشور های اسکاندیناوی تا سال 1392 میلادی به دختر هرگز ارث نمی دادند ، تنها در عروسی جهیزیه اندکی می دادند . در روم قدیم زن مطلقاً ارث نمی برد نه از دارایی پدر و نه شوهر و در انتخاب شوهر نیز حق رأی و اظهار نظر نداشت.
بعضی از رومیان به منظور ازدیاد نسل ، زنان خود را به دیگر دوستان قرض و کرایه می دادند در باور رومیان زن شخصیت حقوقی نداشت.
به گفته بعضی مورخان در ایران قدیم براساس اندیشه غلط (حفظ نسب خانواده و مخلوط نشدن خون خانواده با خانواده دیگر ) ازدواج با محارم را ، حتی برادر با خواهر جایز و گاهی لازم شمرده اند. زن در اروپا در حیطه ی قانونی قرار داشت که مردان را مجاز می دانستند زن خود را به دلخواه کتک بزنند و این ضرب و جرح اقدامی روشن فکرانه در جهت حمایت از زن و کاری قانونی محسوب می شد.در ایران قدیم چه در طبقه اشراف چه در طبقات پایین تر جامعه ، زن حق آزادی و اختیار و اظهار نظر نداشت و حق انتخاب شوهر هم نداشت.در آتن باستان مهد دموکراسی ، زنان و بردگان جز شهروندان به حساب نیامده و حق رای دادن و انتخابات را نداشتند. کما آنکه در برخی از کشورهای حاشیه ی خلیج فارس نیز هنوز زنان حق رأی و حق رانندگی ندارند. در اروپا عصر حاکمیت شرک ، زنانی که با بردگان ازدواج می کردند محکوم به اعدام می شدند(40)

جایگاه زن در میان زرتشتیان :
 

زرتشتیان ایرانی معاصر ، در رابطه با حقوق " زن " آیین نامه ای گرد آورده ،خود را بر عمل به آن ملزم می دانند که از زاویه های گوناگون به حقوق زن نگریسته است.براساس این آیین نامه ، زن در زمینه های " ازدواج و طلاق " حق رأی و اظهار نظر دارد . سرپرستی خانواده ، حق درخواست طلاق درصورت عنین بودن مرد ، قانون تک همسری و حق ما لکیت در این آیین نامه برای زن در موارد ی رعایت شده است.اما در منابع و متون قدیمی زرتشتیان ، زن جایگاه حقوقی درستی ندارد . نشانه های بدست آمده از آثار زرتشتیان قدیم نشان می دهد که در اعصار گذشته تولد پسر دلپسند تر از زادن دختر بوده است . از این رو خانواده ی زرتشتی از فروهر اشوان (روح پاک و بی آلایش ) برای تعیین جنسیت جنین و داشتن فرزند نرینه یاری می جستند و حیات اخروی نیکان را وابسته به فرزندان ذکور در خاندان می شمردند.زن دشتان ( زنی که در دوران عادت زنانگی است ) و زنی که کودک مرده به دنیا آورده باید سه روز و سه شب شست و شو شود و از نیرنگ ( ادرار گاو و خاکستر ) بنوشد تا پاک شود. و اگر زن دشتان دراین دوران به خورشید و آب و آتش نگاه می کرد گناه بود.(41)

موقعیت زن در آیین یهود :
 

در آیین یهود که پس از موسی (ع) دستخوش تحریف هایی شد ، آفرینش " حوّا " از دنده ی چپ آدم دانسته شده و فریب خوردن از شیطان و بیرون شدن از بهشت نیز به حوّا به عنوان زن ، نسبت داده شده.گناه و آلودگی زن بیش از مرد است و تطهیر ناپذیری او در بعضی از موارد از مطالبی است که در متون دین یهود موج می زند. یهودیان در مسائلی همچون عبادت خدا ، سعادت اخروی ، پاداش اعمال نیک و ... هرگز زن را با مرد برابر نمی دانند.در مذهب یهود ، پسران در نماز های خود چنین می خوانند " خداوندا ! تو را سپاس می کنیم که ما را کافر و زن نیا فریدی . "(42)

بخشی از آیین ها و اعتقادات یهودیان :
 

1 . آفرینش حوّا از دنده چپ آدم.
2 . فریب خوردن از شیطان و رانده شدن از بهشت تقصیر حوّا بوده.
3 . درایام حیض زنان به طور مطلق باید از آنان کناره گیری کرد.
4 . متفاوت بودن دوران ناپاکی زن دختر زا و پسر زا.
5 . نا برابری نذر سلامتی پسر و دختر.(43)

زن در آیین مسیحیت :
 

آیین مسیحیت در مورد حقوق و جایگاه فردی و اجتماعی زن ، دیدگاه ثابت و تغییر ناپذیری ارائه نکرده است. نسخه های گوناگون شناخته شده به نام " انجیل " و رساله های به جا مانده از شخصیت های برجسته و نامدار مسیحی و کشیشها و فرقه های مختلف و کاتولیک ها هر یک به سهم خود در مورد حقوق زن ، دیدگاههای متفاوتی اظهار کرده اند که ما به برخی از آنها اشاره می کنیم.در رساله اول پولس رسول به افسیسان آمده :" ای زنان شوهران خود را اطاعت کنید ، چنان که خدا را اطاعت می کنید ؛ زیرا که شوهر سر زن است ؛ چنان که مسیح نیز سر کلیسا و او نجات دهنده بشر است. "پولس رسول در رساله اول خود به تیمو تائوس گوید :زن را اجازه نمی دهم که تعلیم دهد یا بر شوهرش مسلط شود ، بلکه باید در سکوت بماند. همچنین در پاسخ به سوال مسیحیان ، به مجرد ماندن و ازدواج نکردن توصیه می کنند.در مذهب کاتولیک ، تعدد زوجات ممنوع است و مهریه نیز وجود ندارد و رهایی زن و شوهر از بند ازدواج ، تنها با فوت آنها خواهد بود. بنابراین طلاق اجازه داده نمی شود ؛ مگر به شرط آنکه هیچ یک ازدواج مجدد نداشته باشند.(44)

دیدگاه فمینستی درباره حقوق زن :
 

فمینیسم ، واژه ای فرانسوی است که بر آنچه در قرن نوزدهم با عنوان " جنبش زنان " معروف بوده اطلاق می شود. گر چه بیش تر در گرایش های فمینیستی از برابری زن و مرد و تساوی آنان در حقوق انسانی سخن می رود اما در عمل ، سمت و سو گیری یک جانبه در دفاع از زن و زن مداری مطلبی روشن است.زیر بنای این اندیشه را حاکمیت امیال افراد ، بی نیازی از مبدأ و بی اعتقادی به معاد ، گریز از دستورات و مقررات دینی که با این اندیشه نا سازگاری دارند تشکیل می دهد.در این اندیشه هیچ کس حق ندارد بگوید خواست واقعی و مصلحت زنان غیر از آن چیزی است که خود آنان می خواهند." بنتام " یکی از طرفداران فلسفه لیبرالیستی که سعادت و خوشبختی انسانها را در سایه آزادیهای فردی می داند ، خطاب به زنان می گوید :" به طورکلی می توان گفت هیچ کس به خوبی خود شما نمیداند چه چیزی به نفع شما است."فمینیسم با توجه به مبانی حقوقی خود ، برای زن در همه زمینه های اجتماعی و فردی آزادی مطلق قائل است. تفاوتهای موجود بین زن و مرد دراین اندیشه نادیده تلقی شده است. حجاب ، خانواده و فرزند داری هر یک در این اندیشه زنجیره هایی به حساب آمده که زن را در حصار خود قرار می دهند و دست و پای او را می بندند.

برآیند اندیشه ی فمینیستی :
 

با قطع نظر از انتقادهای روشنی که امروزه از سوی فیلسوفان و پژوهش گران خرد ورز بر مبانی فلسفی و حقوقی فمینیسم وارد است و با چشم پوشی از اشکالات بنیادین این تفکر و ناسازگاری این پندار با دین و فطرت و ... آثار و پیامد های این اندیشه و نقش آن در تنزّل دادن مقام انسانی زن پوشیده نیست.بسیاری از کسانی که شعار آزادی زن سر می دادند ، مردان و زنانی بودن که در پی منافع و لذت های بی ارزش خود بودند و در این راه شعار فمینیسم نیز سر می دادند. بسیاری از اینان با پی بردن به نادرستی این اندیشه دریافتند که در دام سودجویان گرفتار بوده اند، در این زمینه سخن یکی از مدافعان فمینیسم جدید یاد کردنی است :" از رسوا ترین اشکال توسعه که جنبه بهره برداری دارد ، تجارت جدیدی به نام بهره برداری جنسی یا جهان گردی جنسی است ... این صنعت نخستین بار توسط بانک جهاني صندوق بین المللی پول و آژانس بین المللی آمریکا برنامه ریزی و حمایت شد. "کمی دقت در برآیند رفتار با زنان در پوشش این شعار ها به روشنی بر ملا می کند " زنان " در پرتو این اندیشه تا آنجا تنزل می کنند که در جاهلیت پیش از اسلام و یونان قدیم تا آن اندازه سقوط نکرده بودند.(45)

حقوق زن از منظر قرآن :
 

قرآن کریم با توجه به شرایط طبیعی و ساختار فیزیکی زن ، حقوق او را در ابعاد گوناگون در زندگی فردی اجتماعی زنده کرد. درراستای تشریع حقوق همه جانبه ی زن به پدیده دخترکشی خاتمه داد و با بیان های گوناگون ، اعراب را از این کردار زشت ناپسند برحذر داشت.قرآن کریم بر ازدواج های ضد انسانی که در میان عرب جاهلی ، قبایل وحشی ، هندیان ، یونانیان ، ایرانیان و دیگر ملتها به شدّت رونق یافته بود مهر بطلان و با دو دستور حکیمانه در برابر آن ایستاد :
1 . باز دارندگی از تعدد زوجات و محدود ساختن آن به چهار همسر آن هم با قید " بیم نداشتن از اجرای عدالت " (46)
2 . نهی از ازدواج های نا مشروع(47)
قرآن به عقاید باطل دیگری که در بین مکاتب و ادیان در مورد زنان بود نیز مهر بطلان زد که از جمله آنها :
1 . آفرینش حوّا که در بحث های قبلی جواب داده شد.
2 . بیرون رانده شدن آدم و حوّا که قرآن کریم هر دو آنان را در این امر دخیل می داند.(48)
3 . مالکیت زن ، چنان که مرد مالک مال و ثروت است.(49)
4 . هم فکری و همسانی آن دو در رشد و تعالی(50)
5 . دفاع از حریم زن دربرابر تهمت ها.(51)
6 . برابری زن و مرد در کیفر ها و نکوهش ها(52)
7 . برابری در پاداش و ثواب.(53)
به رغم آنچه علیه قرآن و اسلام تبلیغ شده و احکام قرآن درباره زن را حصاری برای او و موجب پایمال شدن حقوق او دانسته اند ، بسیاری از وجدانهای آگاه و بی غرض جهان از اندیشمندان و شهروندان عادی دریافته اند که دستورات قرآن بیش از هر نظام و مکتبی با ناموس آفرینش و طبیعت مرد و زن هماهنگی کامل دارد ، و کامل ترین و جامع ترین نظام حقوقی برای جامعه زنان تا رستاخیز خواهد بود.

نتیجه :
 

اگر در آیه مورد بحث دقت شود فهمیده می شود که اسلام هدف نهایی از ازدواج را " آرامش یافتن " معرفی نموده و در هیچ یک از مکاتب دیگر که از وحی دور هستند این حرف جایگاهی ندارد ، چرا که دیدگاه آنها به ازدواج ، یک دیدگاه حیوانی و صرفاً مادی است و زن را موجودی برای ارضای غریزه ی جنسی می بینند و بخاطر همین است که می گوییم ، آرامش حداقل برای زن در آن مکاتب جایگاهی ندارد. ازدواج در اسلام فقط جنبه مادی و راهی برای ارضای قوه ی شهوت نیست بلکه بستری است که هر فردی ( زن یا مرد ) در قالب آن می تواند از توانایی های دیگری در مسیر رشد و تعالی خود بهره مند گردد و به آرامش و اعتدال در زندگی دست یابد و لذا در آیه شریفه علت غائی ازدواج ، آرامش ، بیان شده نه توالد و ارضای شهوت. البته از این نکته نباید غفلت کرد که قوه ی شهوت یک عامل بسیار مهم در بقای زندگی مشترک است لذا در اسلام به ارضای قوه ی شهوت و شیوه های صحیح آن که نه مخالف تقوا و معنویت باشد و نه مخالف بهداشت روان و جسم باشد پرداخته شده ؛ چرا که عدم ارضای شهوت در زن و مرد مشکلات عدیده ای از جمله بزه های اجتماعی و ناآرامی های روانی را در پی خواهد داشت.باید توجه داشت که در اسلام ازدواج یک معامله مادی نیست بلکه وقتی در آیه خداوند متعال می فرماید هدف از ازدواج آرامش یافتن می باشد و بین دو فرد که ازدواج کرده اند موّدت و رحمت بر قرار می کند باید دنبال چیزی فراتر از یک معامله ی مادی در ازدواج بود زیرا آرامش ، موّدت و رحمت جایگاهشان در روح است لذا بعضی از مفسرین ازدواج را مبادله روح به روح دانسته اند.(54)پس ازدواج جایگاهی انسانی دارد و باید شرایط انسانی آن حفظ شود تا به یک معامله تجاری و بده و بستان مالی تبدیل نشود و می توان گفت یکی از دلایلی که در تعلیمات دینی ما تأکید شده درامر ازدواج جوانان از مهریه ها و جهیزیه های بالا خود داری کنید همین باشد چرا که باعث می شود ازدواجی که جایگاه تبادل روح به روح است مانند تبادل کالا شود.
از دیگر دلایلی که ازدواج ، جایگاهی انسانی دارد و تبادل روح به روح است ، قداستی است که خداوند متعال برای عقد ازدواج قرار داد و این در حالی است که این قداست برای هیچ یک از عقد های دیگر شمرده نشده است. این قداست از آیه بودن ازدواج قابل فهم است. و در آخر اینکه ، در آموزه های دینی ما ، ازدواج عبادتی است که به وسیله ی آن نیمی از ایمان تکمیل می شود و در لحظه ی جاری شدن خطبه ی عقد ، حاجات برآورده می شود. همه ی اینها نشان از اهمیت و جایگاه انسانی ازدواج در اسلام دارد که با انجام آن مهم ، انسان به رضایت و قرب خداوند عظیم الشان می رسد.خلاصه آنکه در نگاه اسلام ، ازدواج اولاً از آیات الهی است ثانیاً شالوده ی آن با مهر و محبت عجین است و ثالثاً هدف از ازدواج در ارضای غریزه جنسی خلاصه نمی شود بلکه هدف اصلی و نهائی آن آرامشی است که روح زن و مرد در پرتو ازدواج بدست می آورند.

پي‌نوشت‌ها:
 

1.. قاموس قرآن . ج 1 ، ص 145
2 . خواننده محترم توجه داشته باشد که کتب وجوه و نظایر برای این ریشه در قرآن کریم معانی و وجوه مختلفی را ذکر کردند مانند : الف) عبرت فَانظُر اِلی طَعامِکَ و شَرابِکَ لَم یَتَسنَّه وَ اُنظُر اِلی حِمارِکَ وَ لنَجعَلَکَ وَ آیَهُ لِلنّاس بقره/259 {وجوه القرآن تفلیسی.ص 5} ب) مائده : وآیه مِنکَ وَارزُقنا وَانتَ خَیرُ الرازِقینَ/114 {همان} ج)معجزه :ولَقَد اتینا موسی تسعَ آیاتِ بَیِناتِ اسراء/101 {معارف قرآن (راه و راهنما شنلسی).ص79} د) اسم الله اعظم : واتلُ عَلَیهم نَبأ الذی آتیَناهُ آیاتنا اعراف/175{وجوه القرآن نیشابوری.ص87} اشیاء چشم گیر: أتَبنونَ بکُلِ ربعٍ آیهً تَعبَئُون شعرا/128{شرح و تفسیر لغات قرآن.ج1.ص148} و)فرازهایی از قرآن که با نشانه های خاصی از هم تفکیک شده اند:تِلکَ آیاتُ اللهِ نَتلوها عَلَیکَ بِالحقِّ و اِنَّکِ لِمِنِ المُرسِلین بقره/252{همان.ص147}
3 . قاموس قرآن . ج.1.ص145
4 . المفردات فی غریب القرآن . ص818
5. .بقره/207
6 . المفردات فی غریب القرآن . ص 818
7 . قاموس قرآن . ج2.ص282
8 . همان
9 . التحقیق فی الکلمات القرآنیه.ج13.ص64
10 . المفردات فی غریب القرآن.ص860
11 . همان.ص347
12 . المیزان فی تفسیر القرآن.ج1.ص18
13 . تفسیر اثنی عشری.ج10.ص282
14 . تفسیر خسروی.ج6.ص444
15. تفسیر جامع.ج5.ص254
16 . تفسیر روان جاوید.ج4.ص250
17 . المیزان فی تفسیر القرآن.ج16.ص165
18. خَلقَ لَکُم دلیل علی أن النساء خلقن کخلق الدواب و النبات و غیر ذلک من المنافع،کما قال تعال:خَلَقَ لَکُم ما فِی الأضِ{البقره.29}و هذا یقتضی أن لا تکون مخلوقۀ للعبادۀ و التکلیف فتقول خلق النساء من النعم علینا و خلقهن لنا و تکلیفهن لإتمام النعمۀ علینا لا لتوجیه التکلیف نحوهن مثل توجیهه إلینا و ذلک من حیث النقل و الحکم و المعنی،أما النقل فهذا و غیره،وأما الحکم فلأن المرأۀ لم تکلف بتکالیف کثیرۀ کما کلف الرجل بها،و أما المعنی فلأن المرأۀ ضعیفۀ الخلق سخیفۀ فشابهت الصبی لکن الصبی، لم یکلف فکان یناسب أن توهل المرأۀ للتکلیف، لکن النعمۀ علینا ما کانت تتم إلا بتکلیفهن لتخاف کل واحدۀ منهن العذاب فتنقاد للزوج و تمتنع عن المحرم ، ولولا ذلک لظهر الفساد.
19 . السارق و السارقه فاقطعوا یدیهما ... مائده/38
20 . فَاستَجابَ لَهُم رَبُّهم انَّی لا أضِیعُ عَمَلَ عامِل مِنکُم مِن ذِکَرِ أو انثی بِعضُکُم مِن ذِکرٍ أو انثی بَعضُکُم مِن بَعض آل عمران/195
21. " یا أیهَا النّاس إِنَّا خَلقناکُم مِن ذَکرٍ وَ انثی وَ جَعَلناکُم شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أکرَمَکُم عِندَ اللهِ أتقاکُم ... " حجرات/13
22. یا أیُّهَا الذیِنَ آمَنُوا کُتِبَ الصِّیامَ کَما کُتِبَ عَلَی الَذیِنَ مِن قَبلِکُم لَعَلَّکُم تَتَّقُون
23 . کل شکل إلی شکله ألف ، و لو کانت الزوجۀ من غیر جنس الزوج لتعذر التفاهم و المشارکۀ و لنظر کل الی الآخر علی أنه غریب و بعید عن طبعه و أخلاقه تفسیر الکاشف.ج6.ص136
24 . نساء/1
25 . زمر/6
26 . المیزان فی تفسیر القرآن.ج4.ص135
27 . سید محمد حسین مبلغ/بررسی تطبیقی زن در نگاه جاهلیت ، ادیان اسلام و فمینیسم/فصل نامه ی پژوهشهای قرآنی شماره 27
28 . تفسیر الکاشف.ج6.ص166
29 . المیزان فی تفسیر القرآن.ج16.ص166
30. جاذبه و دافعه حضرت علی علیه السلام ص68
31 . تفسیر نمونه.ج16.ص392
32 . المیزان فی تفسیر القرآن.ج16.ص167
33 . فصل نامه ی پژوهشهای قرآنی شماره 27/بررسی تطبیقی زن در نگاه جاهلیت ، ادیان اسلام و فمینیسم
34. وَ إِذا بُشِّرَ أحَدُهُم بِالأنثی ظَلَّ وَجهُهُ مُسوَدّا وَ هُوَ کَظِیم (58) یَتَواری مِنَ سُوءِ ما بُشِّرَ بِهِ أیمسِکُهُ عَلی هُونٍ أم یَدسُّهُ فِی التُّرابِ ألا ساءَ ما یَحکمُون نحل/58-59
35 . فصل نامه ی پژوهشهای قرآنی شماره 27/بررسی تطبیقی زن در نگاه جاهلیت ، ادیان ، اسلام و فمینیسم به نقل از نگرش تطبیقی زن در آئینه قرآن .ص62
36 . پیشین به نقل از مجمع البیان ذیل آیه 33 سوره نور
37 . پیشین به نقل از صدوق ، جامع الاخبار ، باب النهی عن نکاح البدل فی الزواج
38. فصل نامه ی پژوهشهای قرآنی شماره 27/بررسی تطبیقی زن در نگاه جاهلیت ، ادیان اسلام و فمینیسم
39 . پیشین
40. پیشین
41. پیشین
42 . پیشین
43 . پیشین
44 . پیشین
45 . پیشین
46 . نساء/ 3
47 . نساء/ 23
48 . اعراف/ 20-23
49 . نساء/ 32
50 . حجرات/ 18
51 . نور/5 و 23
52 . نور/ 3
53 . احزاب/ 35
54. تفسیر الکاشف ،ج6. ص136
 

فهرست منابع :
1.قرآن کریم
2.المیزان فی تفسیر القرآن ، سید محمد حسین طباطبایی ، 1417 ق ، قم ، دفتر انتشارات جامعه مدرسین حوزه علمیه قم
3.تفسیر نمونه ، ناصر مکارم شیرازی ، 1374 ش ، تهران ، دارالکتب الاسلامیه
4.تفسیر الکاشف ، محمد جواد مغنیه ، 1424 ق ، تهران ، دارلکتاب الاسلامیه
5.تفسیر روان جاوید ، محمد ثقفی تهرانی ، 1398 ق ، تهران ، انتشارات برهان
6.تفسیر خسروی ، میرزا علیرضا خسروانی ، 1390ق ، تهران ، انتشارات اسلامیه
7.تفسیر جامع ، سید محمد ابراهیم بروجردی ، 1366ق ، تهران ، انتشارات صدر
8.فصلنامه ی پژوهش های قرآنی ( جلد 27و28 ) ، 1380 ش ، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم
9.معارف قرآن (جلد 4و5 ) ، محمد تقی مصباح یزدی ، 1384ش ، قم ، انتشارات موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)
10.شرح و تفسیر لغات قرآن ، جعفرشریعتمداری ،1372 ش ، انتشارات استان قدس رضوی
11.وجوه قرآن ، ابوالفضل جیش ابن ابراهیم تفلیسی ، 1360 . بي انتشارات
12.وجوه القرآن ، ابی عبدالرحمن اسماعیل ابن احمد الصیری النیشابوری. بي تا . بي انتشارات
13.المفردات فی غریب القرآن ، حسین ابن راغب اصفهانی. بي تا . بي انتشارات
14.التحقیق فی الکلمات القرآن الکریم ، حسن مصطفوی. بي تا . بي انتشارات
15.قاموس قرآن ، سید علی اکبر قرشی. بي تا . بي انتشارات
16.جاذبه و دافعه حضرت علی علیه السلام ، مرتضی مطهری 1366 ش ، انتشارات صدرا